امیرعلی شيرين تر از امیرعلی شيرين تر از ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

امیرعلی دردانه ی ما

تشکر ویژه

سلام امیرعلی جانم دوست وبلاگیمون اقا ارش   ( http://ma9aji.mihanblog.com ) زحمت کشیدن وبلاگت رو خشگلترش کردن عکس نازتو بالای صفحه ی وبلاگت درج کردن مرسی اقا ارش... واقعا دستتون درد نکنه خیلی زیباشده   ...
27 آبان 1390

امیرعلی و اتمام سفر

سلام امیرعلی جونم بالاخره فاصله بین من و تو برداشته شد و شما نازنینم دارین برمیگردین نمی دونی چقدر دلتنگت هستم عزیزکم اگه ببینمت انقدر بوست میکنم که سیر بشم تازه مامان جونی هم دلتنگته نمی دونی چقدر نوه ی یکی یه دونشو دوست داره بهت حسودیم میشه نازدونه   امیر علی کوچولوی نازنین برایت یک بغل  گندم ,دلی خشنود از مردم, برایت سفره ای ساده ,حلال و پاک و اماده ,برایت شور پاییزی, که برگ غم فرو ریزی, برایت یک غزل احساس ,دوبیتی های عطر یاس,  برایت هرچه خوبی هست دعا کردم لبت همیشه خندون فرشته ی نازنینم ...
26 آبان 1390

اش دندونی

سلام دوستای مهربونم امروز جمعه مورخ 29/7/90 من و مامانی رفتیم خونه خواهر جونی اخه قرار بود برای امیرعلی اش دندونی (به زبان ما تبریزیا دیشلیخ) بپزیم اش دندونی از قدیما میون اقوام ترک رسم بوده که بچه ها وقتی می خوان دندون دربیارن براش می پزن تا دندونای بچه ها بدون درد و راحت دربیان ما هم برای اینکه سنت شکنی نکنیم امروزو اختصاص دادیم به پختن اش دندونی امیرعلی جون  تا دندونای دردانمون راحت و بدون درد همشون دربیان جا داره از دختر عموی دردانه مریم جون که در پختن اش دندونی خیلی زحمت کشیدن تشکر کنم       ...
25 آبان 1390

محض اطلاع دوستان

  سلام به همه ی دوستان عزیزتر از جانم و دردانه ی یکی یه دونم امیرعلی جان جهت اطلاع دوستانم امتحانات میانترمم فعلا شروع شده و انگار تمومی نداره برای همین غیبت هام طولانی شده اگه به وب هاتون نمیام این چند روز رو به بزرگواری خودتون ببخشید شرمندم امیرعلی جانمم امروز با مامانی و بابایی یه مسافرت یک هفته ای رو شروع کردن راهی تهران و خونه ی عمه جون لیلا رفتن تا انجاییکه خبر دارم به سلامتی به قم هم میخوان برن الهی خاله جان فدات بشه اخه  این اولین سفر دردانمون به قم هست در اولین فرصت که خبرها به دستم برسه براتون میذارم حتما نازنینم گل خوشبوی خاله دلم از امروز برات خیلی تنگ شده اخه من چطوری میتونم یک...
23 آبان 1390

عید غدیر

خورشید چراغکی ز رخسار علی ست مه نقطه کوچکی ز پرگار علی ست هرکس صلوات فرستد به محمد صلوات همسایه دیوار به دیوار علی ست عید غدیر خم مبارک... ...
23 آبان 1390

پیدایش سومین مروارید

سلام دردانه ی مهربونم دیشب که به مامانی زنگ زدم که جویا بشم رسیدید تهران یا نه هنوز تو راه بودید و شما وروجک خان هم تو خواب نازنین ساعت تقریبا یازده و نیم شب بود که خواهرجونی بهم زنگ زد و پیدایش سومین مرواریدت رو بهم خبر داد یعنی بعد از سی و شش روز از دراومدن اولین دندونت  سومی  هم از سمت بالا دیده شده مبارک باشه شاهزاده ی کوچولوم   امیرعلی جانم وقتی تو نیستی همه نیستند نه اینکه نیستند هستند ولی مثل تو نیستند ...
23 آبان 1390

عید قربان

ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان امد عید فرخنده ی نورانی قربان امد حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول رحمت واسعه ی حضرت سبحان امد عید قربان عید فداکاری,ایثار,قربانی,اخلاص و عشق و بندگی بر همه ی دوستان عزیز و امیرعلی جونم تبریک میگویم ...
15 آبان 1390

امیرعلی و شیطنتهاش3

  سلام به همه ی دوستای مهربون و امیرعلی نازم خاله جونی اینبار هم میخواد بازم از شیرین کاریهات بگه هر روز که بزرگتر میشی بیشتر  بیشتر شیرینتر و خوردنی تر میشی الهی خاله فدات بشه جونم برات بگه که این روزها یواش یواش میخوای حرف بزنی هر کی رو ببینی بهش میگی نی نی مامان یا بابا رو هم کامل میگی مامانی بهت جیز رو هم بهت یاد داده هم میگی هم میدونی وقتی یه چیز داغه یا نباید بهش دست بزنی میگی جیز بابا رحمانم بای بای کردنو یاد داده که وقتی میگیم امیرعلی بای بای کن دستهای کوچولوتو تکون میدی این روزا کم کم مستقل میشی چهار دست و پا میری لبه ی مبل رو میگیری و پا میشی و میری بالای مبل و میشینی یا ...
12 آبان 1390

یازده ماهگی

  خدای اطلسی ها باتو باشد پناه بی کسی ها باتو باشد تمام لحظه های خوب یک عمر به جز دلواپسی ها باتو باش د دردانه ی نازنینم انگار همین دیروز بود که در انتظار دیدنت ثانیه ها را معکوس می شمردیم و لحظه ی دیدار رسید و امروز یازده ماه از اون لحظه ی بیاد ماندنی میگذرد شاهزاده ی گلم    ماهگیت مبارک عزیزم     ...
10 آبان 1390